انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر

,انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر هفتم,انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر پایه هفتم,انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر کلاس هفتم,انشاء در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر,مقاله در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشا در مورد هر که بامش بیش برفش بیشتر,انشا در باره هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشا در مورد مثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشا در باره ی هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشا درباره هرکه بامش بیش برفش بیشتر هفتم,انشا درباره هرکه بامش بیش برفش بیشتر کلاس هفتم,انشا درباره هرکه بامش بیش برفش بیشتر پایه هفتم,انشا در مورد ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشاء درباره هرکه بامش بیش برفش بیشتر,مقاله در مورد ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر,مقاله درباره هرکه بامش بیش برفش بیشتر,تحقیق در مورد ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر,مقاله درباره ی هر که بامش بیش برفش بیشتر,مقاله درباره ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشا در مورد هر که بامش بیش برفش بیشتر,انشا درباره هر که بامش بیش برفش بیشتر,انشا درباره هر که بامش بیش برفش بیشتر,انشا درباره ی هر که بامش بیش برفش بیشتر,انشا درباره مثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشاء درباره ی هرکه بامش بیش برفش بیشتر,یک انشا درباره ی هر که بامش بیش برفش بیشتر,انشا درباره ی ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشای ساده درباره ی هرکه بامش بیش برفش بیشتر,انشای زیبا درباره ی هرکه بامش بیش برفش بیشتر

 

 

مقدمه:ما در ایران عزیزمان ضرب المثل ها و حکایت های زیادی با داستان و اتفاق های زیادی برخورداریم که یکی از ضرب المثل ها ن«هرکه بامش بیش برفش بیشتر»می باشد.

تنه انشا:در روزکاران قدیم،در میان این همه ادم،دو همسایه دیوار به دیوار زندگی می کردند که یکی پیرمردی تنها و سالخورده بود و دیگری جوانی بشاش وکمتجربه.پیرمرد خانه ایی کوچک و درویشانه ایی داشت که برای مردی تنها کافی بود.اما دراین میان جوان کم تجربه برای خود خانه ایی بزرگ ساخته بود و همیشه پیرمرد را برای خانه ی کوچکش مسخره می کرد و پیرمرد هربار در مقابل سخنان گستاخانه ی جوان سکوت می کرد .گذشت و گذشت تا به فصل سرما و زمستان رسید،ابرهای سیاه امدند و گلوله های سفید برف از اسمان فرو امدند و بر روی سقف خانه ها و زمین و درختان نشست.نشست و ارتفاعش زیاد شد.به حدی که اهالی روستا به فکر برف روبی افتادند تا مبادا از سنگینی برف سقف بالای سرشان ریزشکند و دراین زمستان سرد و یخ بندان اواره شوند.پیرمرد و جوان نیز پاروهای خود را ازانباری بیرون اوردند وشروع به برف روبی کردند.پیرمرد به دلیل داشتن خانه ایی کوچک و سقفی کم زود کارش به اتمام رسید و توانست سقفش رااز برف خالی کند،اما مرد جوان به علت داشتن خانه و سقف بزرگ هنوز نیمی از برف را به پایین نفرستاده بود در حالی که از خستگی و سرمای زیاد توان ماندن نداشت.پیرمرد که باتجربه بود و همیشه در مقابل سخنان جوان گستاخ سکوت می کرد این بار لب به سخت گشود  و گفت «هرکه بامش یبش برفش بیشتر»

نتیجه گیری:هیچ زمان کسی را به تمسخر و سخره نگیریم،زیرا که ممکن است به همان علت مورد امتحان و خشم خداوند قرار بگیریم.بنابراین برای هرچه که خود یا دیگران دارند شکرگذار باشیم و هیچوقت برای چیزی کسی را مسخره نکنیم و علاوه براین کسی که چیز زیادتری دارد چه از نظر مال و ثروت و چه از نظر عشق و علاقه و محبت،مشکلات و سختی های ان هم زیادتراست.بنابراین باید با صبر و شکیبایی در مقابل سختی ها و مشکلات ایستادگی کنیم تا دراین مسیر موفق شویم